منو تو کناره همیم اما به فاصله یه دنیا
تو کنارمی حست نمیکنم !؟
شاید اصن جلوت ناراحتم
تو نیستی یه حس آزادی دارم
مثه بچه های تنها تو خونه
دلم میخواد یا اینجا تنها باشم یا اونجا
میخوام لجتو درارم
میخوام برم یه حیوون بخرم
یه گربه
با این که خودمم خوشم نمیاد
اما میخوام غریبه ها ازم دورشن
تو با من غریبه ای
تقصیر همین دروغاست
اگه 5 ساله پیش بهت میگفتم اینجوری بده
شاید ولم کرده بودی
شاید درست شده بودی
شاید من درست میشدم ؟!!!
شاید منم که خیلی حساسم
شاید خستگی
شاید هم درده که منو به اینجا کشونده
من اهل نوشتن نبودم ...
تنهایی منو به این راه کشوند
اما نه تنهایی معمولی
بعضی وقتا واسه نوشتن به جایی خلوت پناه ببرم بهتره , اونا تو تنهایی من شریک نیستن !
اونا تو تنها موندنم مقصرن !؟
شاید تقصیر خودمه ... همش مبهمه ...
واسه یکی دو روز نیست که , این درده چندین سالمه .
امیدم به روزیه که تموم شه وووو از این تنهایی , از این همه دروغ راحت شم.
دروغ هایی که با گفتنشون خودم تنها تر شدم
من با گفتنم ! اونا با باور کردن نابودم کردن